چهارشنبه، ۲۹ اکتبر ۲۰۰۳     

خودم دلم سوخت. عصر رسیدم دم خونه، دیدم یه پرایده جلوی در پارکینگ پارک کرده. نور افتاده بود روی شیشه هاش، توش دیده نمی شد. یه بوق کوچولو زدم، بعد یهو از عقبش یه آقاهه پیاده شد و معذرت خواهی کرد و اومد جلو که ماشینو جابجا کنه، تو این فاصله یه خانومی هم از عقب ماشین پیاده شد و رفت کنار کوچه تا آقاهه ماشینو جابجا کنه، بعدم یه صحبتی با هم کردن و در ماشینو قفل کردن و دست در دست هم، رفتن طرف پارک سر کوچه. (واضح و مبرهن است که تو این روایت، جزئیات ماجرا کلا حذف شدن)
فقط خدا خودش مشکل مسکن همه جوونا رو حل کنه!

اینو آیدین در ساعت ۱۴:۳۶ نوشت.

۵ نظر به “”

1. محسن گفته:
   اکتبر 29th, 2003 18:18

   سلام آيدين جان، اون آقا پسره که رفته امين کرباسيه! يا علي مدد.

2. Raminia گفته:
   اکتبر 29th, 2003 19:19

   .. . .

3. آیدین گفته:
   اکتبر 29th, 2003 19:25

   ممنون که خبر دادی. خیلی وقت بود ندیده بودمش ولی یهو دلم تنگ شد براش.

4. alikit گفته:
   اکتبر 30th, 2003 8:39

   dashtan menche ba mane bazi mikardan !to chera inghade fekret monharefe??

5. mahsa گفته:
   اکتبر 31st, 2003 4:58

   :O:O:O:O

پاسخی بنویسید

نام (لازم)

ایمیل (منتشر نمیشود) (لازم)

وبلاگ/سایت

Δ