مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


سه‌شنبه، ۳۰ نوامبر ۲۰۰۴

من واقعا از این حماقتی که Norton Antivirus رو وادار می کنه که به Visual studio به چشم یه برنامه خرابکار نگاه کنه، لذت می برم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۴ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۹ نوامبر ۲۰۰۴

اگه قرار بود الآن تصمیم نهایی خودمو بگیرم، حتما جوابم مثبت بود. ولی نمی دونم خوش بختانه یا بدبختانه، فعلا قرار نیست.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۱ نوشت.

یه مشت آدم نفرین شده که دور هم جمع شده بودن. نفرین اثر کرده، هرکدوم یه گوشه افتاده و داره تحمل می کنه. هر کدوم هم باید خودش راه بیرون اومدن و خنثی کردن نفرین رو پیدا کنه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۲ نوشت.

چقدر اینا سخت می گیرن. من به عنوان مجمع الامراض، یه روزه دارم تو این سایت نیروی انتظامی می گردم ببینم می تونم معافیت پزشکی بگیرم یا نه، ولی هرکار می کنم فوقش معاف از رزم می شم.
ضمنا بشتابید! ضریب هوشی زیر 60 معاف دائم می شه.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۰ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۰۴

برو بابا شماها نمی فهمین Old song یعنی چی. هر آهنگی که یه ذره غمناک بود که بهش نمی گن Old dong.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۴ نوشت.

صد دفعه پشت دستمو داغ می کنم که با کسی که اصولش با من فرق داره، بحث نکنم. بازم یادم می ره. باید یه ساعت اعصابمو خورد کنم و وقت خودم و یکی دیگه رو بگیرم، که اون می گه “من وقتی می بینم یکی روسریش رفته عقب، تحریک می شم. پس باید خانوما کاملا خودشون رو بپوشونن.” هرچی هم بهش می گم که اگه تو تحریک می شی، مشکل خودته. برو خودتو درست کن. برو یه ذره خودتو کنترل کن. بازم حرف خودشو می زنه.
دارم فکر می کنم که رضاخان عجب کار بزرگی کرده (بزرگ بار مثبت یا منفی نداره) سر قضیه کشف حجاب. چه جوری یه تنه با این فرهنگ جنگیده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۲ نوشت.

من نمی دونم چه اصراریه که بعضیا می خوان حتما ثابت کنن که یه تخته اشون کمه. این استاد گرانقدر یهو به این نتیجه رسیدن که عدد پی، 3.14 نیست و 3.15 است. ضمنا گفتن که این عدد برای دایره به دست اومده و اگه پی رو برای بیضی حساب کنیم، از 3.20 هم بیشتر می شه! شرق هم یه مقدار مسخره اش کرده، ولی فکر نمی کنم طرف به این راحتیا از رو بره.
یاد اون باری افتادم که چندسال پیش تو اخبار صداوسیما گفت یک دانشمند ایرانی کشف کرده که عدد اول وجود نداره!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۱ نوشت.

تو دوازده ساعت، پنج ساعت تو استخر بودم و هفت ساعت زیر بارون. احتمالا اگه همینجوری پیش بره می تونم نظریه تکامل رو نقض کنم. چون تا چند وقت دیگه تبدیل می شم به پری دریایی! بعدم به نظرم امروز توی آب استخر به جای کلر وایتکس ریخته بودن چون چشمام دارن می ترکن. منم که همین روزا می خوام جبهه اتحاد خودآزار های جهان رو تاسیس کنم، اولش دیدم آبش یه جوریه که چشم آدم رو می سوزونه، ولی از رو نرفتم و اونقدر تو آب موندم که دیگه آب چشمام راه افتاد. الآنم یه پنج ساعتی هست که همینجوری داره از چشمام اشک میاد.
شما شاهد باشین که من می خوام ورزش کنم، ولی این ورزش خودش اذیت می کنه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۸ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲۶ نوامبر ۲۰۰۴

درراستای اینکه اصولا خیلی خودآزارم، تو این هوا سرمو انداختم پایین و رفتم استخر روباز! این یکی دیگه ناجی غریقش با کفش و شلوار و کاپشن و کلاه بافتنی بود و دم در نشسته بود و فقط می پرسید که شنا بلدی یا نه! بعدم نمی دونم چه مرضی گرفتم که وقتی از آب بیرون میام، دیافراگم محترم یه چند دقیقه ای از کار می افته! آخر شب هم که به خاطر مراسم تصادف کنون و جنازه کشون، یه ساعت تو ترافیک گیر کردم. مردم دوتا خط بزرگراه رو بسته بودن و ماشینا رو پارک کرده بودن و رفته بودن جنازه ببینن. خیلی ملت باحالی هستیم که اینقدر عشق جنازه داریم.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۲:۰۸ نوشت.

دخترعموجان فرمودن: “پارانویا، از ارکان مردانگیه.”!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۴۷ نوشت.

یه سری هم هستن مثلا که می گن من می خوام زندگیمو وقف پیدا کردن مجهولات معنوی بکنم و کلا از هوی و هوس دوری می کنم.
این جور آدما و ادعاشون هم می رن روی اعصابم. به نظر من این وقف کردن هم یه جور پیروی از هوی و هوس حساب می شه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۸:۴۵ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۵ نوامبر ۲۰۰۴

یه سری آدما هستن که وقتی می بینم که خیلی احساس فهمیدگی می کنن، ناخودآگاه یه مشت الفاظ رکیک تو ذهنم میاد. گاهی وقتا هم هوس می کنم یه سری حرکات پانتومیمیک براشون اجرا کنم که همون معنی رو می ده. وقتی هم که می بینم یارو یه مشت طرفدار داره، دیگه دلم می خواد همشون رو ببندم به جاوید و بندازم تو دریا.
حرف سخت و نامفهوم زدن، شده معیار زیاد فهمیدن.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۴ نوشت.

امشب از اون شباییه که می خوام تا صبح بنویسم. البته صبح برای ما خوابالو ها یه معنی دیگه ای داره. اگه بگیم تا صبح، یعنی حداکثر تا ساعت دوازده که خوابمون می بره. اگرم بگیم صبح شده، یعنی ساعت حدود دوازده ظهره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۳ نوشت.

که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش…

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۲ نوشت.

نقل است که خداخان شراب با خدم و حشم رفته بودن مهمونی. خدم و حشم شروع کردن به خفه کردن خودشون با مشروب. ولی هرچی اصرار می کردن، خدا می گفت من دوساله به این زهرماری لب نزدم. تا آخر شب هم یه اونقدر جنگولک بازی دراوردن که غریبه ها فکر می کردن اونی که از همه بیشتر خورده، خود خداشه. آخر شب هم فرمودن مستی باید تو مغزت باشه. بعدم کلاغه به خونه اش نرسید.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۹ نوشت.

مقدار زیادی خوشم اومد از جاهد. یه اصطلاحی که یادم نیست، گفت. بعد گفت اگه گفتین این تکیه کلام کی بوده. بعد خودش گفت مال جلال آل احمد بوده. بعد یکی مزه پروند که آل احمد همیشه ترافیکه. جاهد پرسید چند نفر اصلا جلال رو می شناسن و کتاباشو خوندن. بعدم گفت برین از اینجور چیزا بخونین. اینا (اشاره کرد به تخته) که به درد نمی خوره. آنگاه اضافه کرد که من بدجوری عصبانی می شم وقتی می بینم شماها اینقدر بیسوادین.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۸ نوشت.

تو این میخونه ها خسته دردم
به دنبال دل خودم می گردم

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۶ نوشت.

یه روزی یه کتاب می نویسم: “چنین گذشت بر من”. ولی قبل از انتشارش همه اونایی که چنان گذراندند بر من، یا باید مرحوم شده باشن، یا کتبا با انتشارش موافقت کنن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۶ نوشت.

برین توی گوگل نگاه کنین، اون بمبی که قرار بود با کلیک کردن روی اون لینکا بترکه، ترکیده.
یکی از دوستان هم توضیح خواسته بودن که قضیه چیه. قضیه اینه که رتبه هر سایت توی جستجوی گوگل برحسب تعداد لینک هایی که به اون سایت خاص، از جاهای مختلف داده شده و تعداد مراجعه کننده به اون سایت از طریق اون لینک ها، بستگی داره. به این ترتیب یه سری آدم می تونن دست به یکی کنن و با دادن لینک دسته جمعی به یک صفحه خاص و کلیک کردن مداوم روی لینک، رتبه صفحه ای که می خوان رو حسابی بالا بکشن. ضمنا گوگل وقتی ببینه که مردم برای یه عبارت خاص جستجو می کنن و یه درصد زیادیشون به یکی از نتایج بیشتر از بقیه علاقه نشون می دن، اون نتیجه خاص رو توی رتبه بندی بالاتر می کشه. اصطلاحی هم که درباره این عمل به کار می برن، “بمباران گوگل” می باشد.
حالا برین روی لینکا کلیک کنین که دیگه انگشتام کف کرد از بس حرف زدم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۲ نوشت.

همیشه یکی از دغدغه های ذهنی من این بوده که چرا توله خر یا کره سگ نداریم؟!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۸:۲۱ نوشت.

بیدار شدن صبح زود زمستون، برای من الیم ترین عذاب ممکنه. طبیعی هم هست. بالاخره اگه خرسم، باید همه خصوصیاتشون رو داشته باشم دیگه!

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۸:۱۹ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۳ نوامبر ۲۰۰۴

یه کار کوچولویی بکنین. روی هرکدوم از این لینکا، کلیک کنین. بعدم اگه خودتون وبلاگ یا سایتی دارین، این لینکا رو بذارین و دیگران رو تشویق کنین که روی اینا کلیک کنن و بازم به همین صفحه لینک بدن. قراره که رتبه این صفحه، توی جستجوی گوگل بالا بره. البته وقتی هم که بالا رفت، برین توی گوگل سرچ کنین و دوباره روی همین لینک کلیک کنین. باریکلا.
Arabian Gulf
خلیج عربی
الخلیج العربی

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۳۳ نوشت.

وقتی مثلا یه فیلم معمولی(1) می بینم و برای یکی یه مشکلی پیش میاد، سعی می کنم خودمو جای طرف بذارم و پیش خودم فکر کنم که چه جوری و به چی فکر می کنه و ممکنه به چی فکر کنه و ممکنه چه تصمیمی بگیره. مساله جالب وقتی پیش میاد که دارم فیلم AI می بینم و وقتی می خوام خودمو بذارم جای دیوید، به این فکر می کنم که برای این شرایطش چه الگوریتمی نوشتن و چندتا شرط رو داره بررسی می کنه و مثلا از کدوم الگوریتم sort کردن داره استفاده می کنه که مسایل رو درجه بندی کنه و بالاخره دقیقا چه تصمیمی می گیره.
(1)- منظور گوینده از معمولی، چندان مفهوم نیست.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۴ نوشت.

منو ببخش اگه انتظارات تورو براورده نمی کنم. به هر حال فعلا از من انتظار دلبستگی نداشته باش.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۲ نوامبر ۲۰۰۴

توصیه من به جوانان اینه که تا جایی که می تونن معتاد نشن!
شرق امروز دوتا خبر داره راجب خطرهای جانی اعتیاد. یکی اینکه یه پسری به تحریک مادرش، برادر معتادش رو کشته. دومی اینکه یه خانومی به خاطر اعتیاد همسرش خودکشی کرده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۷ نوشت.

یه برگه سوال گذاشته جلومون، که نگاه کردنش سرگیجه میاره. چهارده تا سوال بود که برای هرکدومش باید یک چهاردهم جزوه رو به جای جواب می نوشتیم. نمی دونم چرا خودش و ما رو خسته می کنه. یه دفعه بگه هرچی تاحالا گفتم و نگفتم بنویسین.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۵ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲۰ نوامبر ۲۰۰۴

Now I can’t sing a love song like the way it’s meant to be.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۵ نوشت.

می گن خدا در و تخته رو خوب باهم جور می کنه، حالا حکایت هفتاد میلیون آدم دودره بازه که افتادن به هم. تو استخر، یارو ناجی محترم نشسته اون بالا، می گه: “هرکی شنا بلد نیست نیاد تو جای عمیق. من تازه دوش گرفتم، حال ندارم برم تو آب.”!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۳ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۹ نوامبر ۲۰۰۴

And if you’re looking for a shoulder to cry on
Don’t turn your head my way
Because I’d rather have my music anyday!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۰ نوشت.

همه اونایی که من فاحشه حسابشون می کنم، الزاما جسمشون فاحشه نیست. خیلی ها هستن که ذهنشون فاحشه است. حتی الزاما مونث هم نیستن، مذکر هم بینشون پیدا می شه.
گفتم که بدونین.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۱۲ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۴

تا هوا یه ذره سرد می شه، فورا می گن هوا دونفره شده. من نمی دونم از کی تاحالا، واحد شمارش بخاری نفر شده!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۵ نوشت.

جاهد داشت M-circle درس می داد. من و امیدم که اگه ته کلاس نشسته باشیم، حرف نزنیم می میریم (کلا حرف نزنیم می میریم ولی ته کلاس یه چیز دیگه اس)، چون معادله اش عین سطوح هم پتانسیل بود، من یه کلمه گفتم اینا که تو چنگ هست، امیدم گفت آره عین اسمیت چارت. بعد یه یارو که بغل دست ما بود اینو شنید و برای اینکه خودی نشون بده دستشو گرفت بالا و خیلی با اعتماد به نفس گفت استاد این دایره ها همون اسمیت چارت نیست که مخابراتیا دارن؟! خلاصه اینکه کلی خندیدیم و یه سوژه عالی برای خنده پیدا کردیم. یه نیم ساعت بعد هم داشت پهنای باند سیستم درس می داد که یکی پرسید برای چی -3dB رو می گیریم، جاهد هم که خودش تنش می خاره گفت این تعریف مال مخابراتیاس، بذار از اون آقایی که اون ته نشسته و اهل مخابراته بپرسیم. بعد از رفیقمون پرسید که شما بگو ببینم تو -3dB توان چی می شه؟ طرف هم انگار که یه کشف مهم کرده باشه، گفت ماکزیمم می شه!!!
خلاصه اینکه ما واقعا لذت می بریم که در جوار این نوابغ می شینیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۴ نوشت.

خواب دیدم یکی از اقوام دور با خانومش مشکل داشت و می خواست بره بهش خیانت کنه! ولی مونده بود بر سر دوراهی و می گفت با چه رویی برم به زنم بگم!! بعد دیگه ساعت زنگ زد و بیدار شدم. حالا باید بهش زنگ بزنم ببینم بالاخره چی شد!
جای یونگ و فروید دوتایی خیلی خالیه که بیان راجب من نظر بدن. البته خودم با توجه به مطالعات وسیعم (سه دفعه کتاب یونگ رو شروع کردم ولی هر دفعه بیشتر از صد صفحه نخوندم!) یه کشفایی کردم که اون دوتا برن بوق بزنن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۳ نوشت.

به درستی که nightwish امتحانی است برای بندگان. مایه آرامشی برای برگزیدگان و سردردی ابدی برای سایرین.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۲ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۰۴

یادمه یه جایی تو جاده یه تابلو دیدم که نوشته بود “مرکز تحقیقات بز”! یادم نیست دقیقا کجا بود ولی فکر کنم بین قزوین و زنجان بود.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۵ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۶ نوامبر ۲۰۰۴

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۱ نوشت.

راستی! موسیقی جدید هم همچنان اثر THE doors می باشد.
Unhappy girl

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۹ نوشت.

اینجای سرم درد می کنه.
توضیح: اینجای سر اینجا می باشد. دلیلش هم این است که پسر نمی دونم کی کی، که داره صنایع می خونه، درسش هشت ترمه تموم می شه و یه مقدار زدنش تو سر من.
اصلا هیچ کس به فکر این روحیه لطیف و حساس من نیست.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۸ نوشت.

من خودم دیدم که وقتی تو یه مهمونی، یه نفر درست سر شام می رسه، بهش می گن مادرزنت خیلی دوستت داره. حالا اگه یکی مثل من باشه که هم ظهر و هم شب وسط خیابون یهو دوستان از آسمون نازل بشن و برسوننش به مقصد، کی دوستش داره؟!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۷ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۵ نوامبر ۲۰۰۴

Skin the sun
Fall asleep
Wish away
The soul is cheap
Lesson learned
Wish me luck
Soothe the burn
Wake me up.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۶ نوشت.

اون وقتا که ما جوون بودیم وقتی یکی می خواست سیگاری بپیچه، می رفت خودشو هفت سوراخ قایم می کرد که کسی نبینه. امروز یه پسره رو دیدم که داشت وسط خیابون راست راست راه می رفت و سیگاریشو می پیچید. خوبه والا.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۲ نوشت.

Hey! Pashe! Leave my ears alone.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۶ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۱۴ نوامبر ۲۰۰۴

دختر بچه هه فوقش سه سالش بود. تو رستوران راه می رفت و بلند بلند می گفت: “آله، آله، دوستت داله، هل لوز، هل شب، فکل یاله”!!!
ما بچه بودیم چه شعرایی می خوندیم، اینا چی می خونن. شکاف بین نسل ها یه همچین چیزیه دیگه. البته من یکی که شخصا با یه آدمی که دوسال از خودم کوچیک تره هم به زور ارتباط برقرار می کنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۳ نوشت.

چگونه آق کوچول در دو حرکت کشته شد
آق کوچول صبح که از خواب بیدار شد می دونست که در دو حرکت کشته می شه.
آق کوچول یه بابای معمولی مدرسه بود، هیچ دلیلی هم نداشت که در دوحرکت کشته بشه.
آق کوچول در دوحرکت کشته شد.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۲ نوشت.

پول. اونقدر که بتونم هر غلطی دلم خواست بکنم. اونقدر که بتونم کثیف ترین زندگی روی زمین رو برای خودم راه بندازم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۰ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱۳ نوامبر ۲۰۰۴

ماشالا همه دیگه حکیم شدن.
یکی از دوستان اعتقاد دارن که: “همه چیز برعکسه”

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۳۲ نوشت.

عید فطر پارسال بود؟ عید فطر پارسال بود.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۳۰ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۲ نوامبر ۲۰۰۴

I ain’t saying you treated me unkind
You could have done better but I don’t mind
You just kinda wasted my precious time.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۹ نوشت.

حکیمی از دوستان فرمودن: “پسرجان زمین گرد می باشد. صاف نیست.”
اضافه کردیم: “آری، ولی باید از آن دور بود تا گردی اش را دید.”

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۷ نوشت.

باید استارت زد. ممکنه اولش موتور سرد باشه، ولی کار می کنه. باید استارت زد. از یه جا ساکن موندن خیلی بهتره. خداحافظ.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۶ نوشت.

به آفتاب لگدی دوباره خواهم زد.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۲۰ نوشت.

I ain’t gonna be just a face in the crowd
You’re gonna hear my voice when I shout it out loud.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۱۸ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۱ نوامبر ۲۰۰۴

می گه بدو برو حموم، دیر شده. می گم حال ندارم، باید برم اونجا یه ربع سرپا باشم. می گه چی بگم والا، فقط خدا به داد زنت برسه!

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۰ نوشت.

یکی از دوستان (که به روح بنده هم اعتقاد راسخ و عملی دارن) از خدا خواستار شدن که تیریپ های بنده، تا سه دوره بنده رو فر بدن. حالا دارم فکر می کنم ببینم دعای خیر کرده یا نفرین.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۸:۲۸ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۹ نوامبر ۲۰۰۴

Spend your days full of emptiness
Spend your years full of loneliness
Wasting love in a desperate caress.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۶ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۸ نوامبر ۲۰۰۴

کشف کردم که پژو 206 و موتورسیکلت هردو یه جور اثر روانی روی راننده دارن. چگونگی این اثرگذاری رو هنوز نمی دونم، ولی نتیجه اش اینه که راننده در هردو حالت نسبت به حفظ جون خودش بی تفاوت می شه.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۹ نوشت.

انجمن دفاع ازحقوق پشه ها رفته ازم شکایت کرده. آخه دیروز به یکی که داشته خودشو می خارونده گفتم بره حموم و نقش پشه ها در خارش بدن اون بنده خدا رو نادیده گرفتم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۷ نوشت.

وقتی چشمامو می بندم احساس می کنم تو آب غوطه ور شدم و دارم با حرکت آب تکون می خورم. گاهی وقتا سرم یه طرف می ره و پاهام یه طرف. یه دفعه کش میام، یه دفعه هم فشرده می شم. لابد منم عفونت گوش داخلی گرفتم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۰۵ نوشت.

یه فیلمی دیدم از مراحل بیرون کشیدن زیردریایی کورسک از زیر آب. خیلی عالی بود. شاهکارش این بود که حتی از یه دونه موتور هم استفاده نشده بود.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۰۳ نوشت.

خب این خاصیت منه که هیچ کس رو به زور دوست خودم نگه نمی دارم و هیچ کس رو به زور از خودم نمی رونم. حالا بعضیا ممکنه فکر کنن که ارزشی برای بود و نبود آدما قائل نیستم. بعضیا هم پیدا می شن که از این خاصیت سواستفاده می کنن. در مورد این دو دسته هم کاری از دستم بر نمیاد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۰۰ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۶ نوامبر ۲۰۰۴

“God damn it,” he said, “there are nice things in the world–and I mean nice things. We’re all such morons to get so sidetracked. Always, always, always referring every goddam thing that happens right back to our lousy little egos.”
J.D. Salinger – Franny and Zooey

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۴۳ نوشت.

اینک من
مردی گرسنه
در وسط ماه رمضان

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۷ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۴ نوامبر ۲۰۰۴

خداوندا! خودت منو از شر این مخلوق دوپای ناطقت محفوظ بدار.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۷ نوشت.

می گه دیروز تو سربالایی قلبم گرفته بود و حسابی درد می کرد. ولی قرصمو نخوردم که روزه ام باطل نشه. طرز تفکری که روزه رو فقط تو گشنگی کشیدن می بینه، به قول دوپونت از اونم بالاتر، تفکری که رابطه با خدا رو فقط در قالب فرمول و آیین نامه می بینه، بدجوری حرصم می ده. بدبختی اینه که این طرز فکر باعث می شه که طرف هیچ جور حرف منطقی دیگه ای رو هم قبول نکنه.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۸:۰۱ نوشت.

خب مثل اینکه باید انتخاب دوباره جرج دبلیو سی رو به همه طرفداران جهالت و حماقت و خشونت در سرتاسر جهان تبریک گفت.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۵۸ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲ نوامبر ۲۰۰۴

هفده تیر سال هشتاد و یک، ضمن اردوی آذربایجان تو ارومیه بودیم که یکی از دندونام خالی شد. امروز که دوازده آبان هشتاد و سه باشه، بالاخره بعد از یه سال که همینجوری روش باز بود و یک سال و چند ماه که روش پانسمان بود، پرش کردم! ولی جناب دکتر فرمودن برو دعا کن که مجبور نشی عصب کشی کنی. حالا منم دست ها رو به سمت آسمون برافراشتم و دارم دعا می کنم. باشد که مقبول افتد.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۵ نوشت.

واقعا اگه همچین حرفی زده باشی، خیلی بی چشم و رویی. شایدم یادت رفته که همه اینا رو خودت خواستی.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۳ نوشت.

بی زحمت اگه سیگنال مثبتی هست، تقویتش کن. الآن یا نیست، یا دامنه اش از حساسیت من کمتره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۱ نوشت.

Now the world is gone
I’m just one…

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۹ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱ نوامبر ۲۰۰۴

تو آزمایشگاه مایکروویو نشسته بودم و داشتم با اون VSWRمتر های احمقانه اش، کار می کردم و عقربه اش تکون می خورد و هرکاریش می کردم ثابت نمی موند که بخونمش. بعد یهو دیدم دامنه نوسانش حسابی زیاد شد. داشتم مات و مبهوت دنبال دلیلش می گشتم که دیدم امید نشسته و دستشو زده زیر چونه اش و داره برای خودش با پیچ اون تضعیف کننده ای که وسط مسیر هست بازی می کنه و کلی هم ذوق کرده. یه بارم اگه مچشو نگرفته بودم نزدیک بود بزنه فرکانس لامپ رو عوض کنه!
واقعا که! مردم هم گروهی دارن، مام هم گروهی داریم.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۱۲ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002