مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

جمعه، ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۲     

روز انتخاب واحد:
من که می دونم جزو نفرای آخرم صبح با خیال راحت گرفتم خوابیدم ولی مامانم که نمی دونه نتیجتا ساعت هفت و نیم منو بیدار می کنه که بدو برو الآن نوبتت می گذره منم برای اینکه نا امیدش نکنم زود حاضر می شم و راه می افتم. بعدا می فهمم یه نفری که گفته به کسی نگم نفر اول رفته انتخاب واحد کرده. بابا تو که این همه زرنگی خب دست مارم بگیر دیگه. حالا با هر بدبختی بوده تو اون خرتوخری یه مشت واحد می اندازن بهم بالاخره. این بچه آفریدونم که شورشو دراورده از خودش بدتره. جنقله بچه به زور مارو از آموزش می کنه هی. باباشم که یه آموزشچی بداخلاق کم حوصله اس.
باز این ترم هیچ کدوم از کتابا رو ندارم. ترم پیش خوبیش این بود که همه کتابا رو از قبل داشتم.
تازه تو جشن شکوفه هام باید شرکت کنیم امسال. از سی و یکم باید بریم سر کلاسا. تازه لیوان و صابونمم خریدم و گذاشتم تو کیفم. اولین روز ترمم باید برم سر کلاس سگ آقای پتی ول. این هوشمند با اون اخمش آدمو همچین می ترسونه که نگو. بعدشم که معارف دارم. کاش آلوین و دوین بازم باشن سر کلاسم. سر کلاس معارف یک که این بیچاره ها مجبور بودن بشینن. منم می نشستم پهلوی اونا و حسابی وراجی می کردیم تا اینکه یه روز قرایی برگشت بهم گفت قربونتون برم شما اونجا نمی ذارین دوستای مسیحی مون درسو گوش کنن. من خیلی شما رو دوست دارم بیاین پیش خودم بشینین. خاک بر سر خیال می کرد اونا اونقدر بیکارن که مزخرفات اونو گوش کنن. بعدش باید دوباره بعد از سه ماه غذای معرکه سلفو بخوریم و مراسم ناهارخورون معروف خواص رو برگزار کنیم. بعدم دوباره جناب مهندس بشر. با این دفعه می شه دوازده واحد با “آقای آرام”. ترم پیش که اونقدر تابلو بودم سر کلاسش که این ترم نباید دست از پا خطا کنم. خلاصه با این مراسم ترم جدید ما شروع می شه و آخ جون چه کیفی داره دوباره با خواص در محل صندلچمن جمع شدن و چاییچمن خوردن.
دیروز نذر داشتم که روزمو تو آفتاب بگذرونم واسه همین رفتم شهرک درپیت سینمایی. در کل حال نکردم. فقط یه نوار باحال از اونجا خریدم که مال یه باباییه به اسم بدیع زاده. ازون شماعی زاده های عهد دقیانوسه انگار.
راستی یادم رفت بگم روز انتخاب واحد با یه آلبوم که انداخته بودم تو لباسم از دم آموزش تا ته دانشکده دویدم که آلبوم دست کسی نیفته. اونم که ماشالا از رو نمی ره. هرچی پروتکل TYPE3 رو روش پیاده می کنیم بازم کار خودشو می کنه.

اینو آیدین در ساعت ۹:۳۷ نوشت.



پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002