مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

چهارشنبه، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۳      بحران بزرگ کفش

از همون اولش هم از خرید کفش فراری بودم حتی اون موقع هم که هنوز بحران کفش به بیخ گوشم نرسیده بود. باید ساعت‌ها و بلکه روزها مغازه‌های تهران رو بالا و پایین می‌کردم، به همه کفش‌ها چپ چپ نگاه می‌کردم و حتی حاضر به امتحان کردنشون نمی‌شدم تا یکهو چشمم به یه چیزی بخوره که ازش خوشم بیاد، سریع سایزش رو چک کنم و پولش رو بدم و از اون عذاب فرار کنم. خوبیش این بود که زیاد راه نمی‌رفتم. از آسانسور به ماشین، از ماشین به میز درس یا کار و عصر هم مسیر برعکس. کفش نه پاره می‌شد و نه سابیده. فقط اونقدر می‌پوشیدمش که از ریخت می‌افتاد و تبدیل به یه استوانه بی‌هویت می‌شد، تا بالاخره به فکر خرید جفت بعدی می‌افتادم. این وسط اگر گاهی دایی‌ای کسی هم برام کفش سوغاتی می‌اورد که دیگه نورعلی‌نور بود.
اما اینجا اصلا ماجرا یه جور دیگه است. کفش اونقدر پام نیست که از شکل بیفته. تو دانشگاه کاملا با فرهنگ سوئدی اخت شدم. یه جفت دمپایی شیک تو دفتر دارم که تا می‌رسم می‌پوشم. اما به جاش اونقدر تو خیابون راه می‌رم که کف کفش سوراخ می‌شه، اونم درحالی‌که رویه‌اش هنوز مثل روز اوله. خرید کفش هم صدبرابر از تهران سخت‌تر شده. از نظر تنوع که قربونشون برم کلا سه تا کفش‌فروشی زنجیره‌ای هست که توی تمام مراکز خریدهستن. مدل‌های هر سه هم از روی دست همدیگه کپی شده. کافیه توی اولین کفش‌فروشی بغل‌دستت چیزی به چشمت نیاد که مطمئن باشی تو کل سوئد چیزی پیدا نمی‌کنی‌. این‌جوریه که صدای پای بحران بزرگ کفش شنیده می‌شه.
بچه‌تر که بودم یه داستانی خوندم که دختره عاشق شاه پریون شده بود و برای رسیدن به معشوق باید هفت جفت کفش آهنی می‌خرید و اون قدر راه می‌رفت که کف همه سوراخ بشه. الآن می‌بینم که زیاد هم کار شاقّی نکرده بود.

اینو آیدین در ساعت ۹:۵۴ نوشت.



۲ نظر به “بحران بزرگ کفش”
  1. بهار گفته:

    کفش آهنی! اگه راست می گی کفش آهنی پاره کن!چرا کار اون دختر عاشق شاه پریون رو بی ارزش می کنی؟

  2. آیدین گفته:

    کاری نداره والا. تازه لازم نیست راه بره. می‌تونه بشینه سر جاش، پاشو بکشه رو زمین.

پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002