مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

جمعه، ۲۳ اوت ۲۰۰۲     

حسابی گیج می زنم. چند روزه که از دست همه قایم شدم. سکوتو ترجیح می دم. شاید کلا دوتا تلفن جواب داده باشم تو تمام این مدت. یه جورایی دوباره خسته شدم از دست جمعیت. یه مرضی هست حتما. دلم برای همه آدمایی که از همشون خبر دارم ولی فقط دو هفته اس ندیدمشون تنگ شده ولی در ضمن حوصله ندارم هیچ کسو ببینم. تو تمام هفته گذشته منتظر یه نفر خاص بودم که زنگ بزنه. فقط زنگ بزنه و وقتی گفتم الو قطع کنه. اونقد که بتونم خودمو گول بزنم می خواسته ببینه زنده ام یا نه. بالاخره زنگ زد و حتی بیشتر از انتطار من با هم صحبت کردیم. ولی کاش اصلا زنگ نمی زد. اونقدر صحبت ابلهانه ای بود که واقعا کاش اصلا زنگ نمی زد. نمی خوام پای تلفن با کسی صحبت کنم. خیلی خوشحال نمی شم از دیدن کسی چون یه چیزی ته دلم می گه ممکنه تا با کسی روبرو بشی بی هیچ دلیلی بزنی زیر گریه. دوباره می رم سراغ آهنگام. ده گیگا بایت آهنگ که واسه جمع کردنشون جون کندم. از هر چیزی Too much love will kill you یا Bohemian rhapsody کوئین با حالم هم فرکانسه. یا Things have chnged باب دیلن. یا I think I’m dumb نیروانا. یه مشت آب نبات جلومه رو میز هر چند دقیقه یکی می خورم یعنی با همون فرکانسی که احساس می کنم باید یه استامینوفن بندازم بالا بعدم همه چراغا رو خاموش کنم برم زیر پتو. به هیچی فکر نکنم و بگیرم بخوابم. تا فردا. که باز فردا روز از نو روزی از نو. یه چیز دیگه هم دم دستم هست که هی باهاش بازی می کنم. تیغ صورت تراشی. حدود دو ساعت طول کشید تا یه کتاب صدو ده صفحه ای رو بخونم. دوساعت به هیچی فکر نکردم جز کتابی که جلوم بود. وقتی تموم شد تنها عکس العملم این بود که از جام پریدم و داد زدم. حالا دیگه حتی همون کتابم ندارم که بخونم. یه آهنگ دیگه می ذارم.
I must have died alone a long time ago
You’re face to face with the man who sold the world
وقتی کرت کوبین با ناله جادوئیش می خونه هیچی نمی شه گفت. هیچ کار نمی شه کرد. فقط باید خودتو بسپاری به آهنگ. وقتی تموم می شه یه چیزی تو اغماق وجودت داد می زنه. میگه از هر چی سکوته متنفره. می گه بازم اون صدا رو می خوام. اون صدا رو وقتی که نعره می زنه:
People cry and people moan
look for dry place to call their home
try to find some place to rest their bones
while the angels and the devils try to make them their own
منم دنبال یه همچین جایی می گردم برام اهمیت نداره که فرشته ها یا اهریمنا چی می گن. اصلا برام اهمیت نداره که هستن یا نه. مگه برای اونا اهمیت داره که من هستم؟ وفتی برای آدمایی که مدام می بینمشون بود و نبود من هیچ اهمیتی نداره برای اونا چه اهمیتی باید داشته باشه. یه آب نبات دیگه می اندازم تو دهنم. این سومی بود تو این چند دقیقه. می ترسم آخرش مرض قند بگیرم. دندونام که اونقدر داغون هست که دیکه شیرینی روشون اثر نذاره. شاید بهتر باشه یه سری آب نبات کدئینه بگیرم. یا مثلا آب نباتازپام. سه ماه از خاطرات قبل از عیدمو خوندم. تو اوج بدبختیام حالم بهتر از حالی بوده که الآن بی هیچ مشکل خاصی دارم. حتی یه ماهه که بهم وحی نشده. خدام منو یادش رفته.
آب نباتام تموم شد ولی هنوز سرم درد می کنه.
I don’t wanna die some times wish I’d never been born at all
…..
So you think you can stone me and spit in my eye
so you think you can love me and leave me to die
راستی وقتی یکی می گه ترمز ماشینم بو می ده فوری فکر می کنی از لنتاشه؟ هیچ وقت فکر کردی ممکنه پدالش بوی پا گرفته باشه؟

اینو آیدین در ساعت ۱۹:۵۰ نوشت.



پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002