مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

چهارشنبه، ۱ مه ۲۰۰۲     

عجب ضایعی شدیما امروز. تا حالا اینجوری تابلو نشده بودم دیگه. کسی تاحالا با این بشر مدار یا الکترونیک داشته؟(منظورم مهندس محمد تقی بشر هستش) اونایی که باهاش برخورد داشتن می دونن که چه آدم جالب و نازیه. خیلی خونسرد و آرومه و هیچوقتم از تکرار یه موضوع برای بار صدم خسته نمی شه حتی اگه خیلی هم به درس ربط نداشته باشه. خیلی با طمانینه حرف می زنه و گاهی وقتا یه لبخندی رو لبش میاد که آدم تو دلش میگه چه لبخند موذیانه ای. بنده که با ایشون سه واحد ترم پیش کلاس داشتم و شیش واحدم این ترم که البته به هر کسی هم نمی رسه کلاساشون و آدم باید مثل من جزوخواص برتر دانشکده باشه و نفر پونزدهم که بتونه این درسا رو با ایشون ورداره البته من بودم، ترم دیگه احتمالا صد و پنجاهمم نیستم.(بعدا راجب مکانیزم احمقانه انتخاب واحد تو دانشگاه ما براتون توضیح می دم). خلاصه امروز سر کلاس الکترونیکشون نشسته بودیم . قرار بود آخر وقتم یه کوئیز بگیرن که مام به امید بغل دستیه نشسته بودیم سر کلاس(کلاسای ما نیمکت داره اکثرا، نه از اون نیمکتایی که تو دبستان پشتش می نشستیم البته، اینا نیمکت بچه غولاس. آدم گاهی وقتا پاش به زور به زمین می رسه رو این نیمکتا) به هر حال کوئیز شروع شد و منم که چپ دستم با اتکا به اینکه اصولا مجبورم کج بشینم و تو جهت خلاف بقیه، داشتم خیلی خونسرد هرچی رو که علی می نوشت تو ورقه خودم کپی می کردم. بعد ایشون از جایی که نشسته بودن گفتن : اگه ناراحتین مجبور نیستین پهلوی هم بشینین می تونین جاتونو عوض کنین. که خب هیچ کس به روی مبارکش نیاورد تا اینکه اومدن و زدن رو شونه من و گفتن شما لطفا جاتونو عوض کنین که من ناچارا جامو عوض کردم (بازم دمش گرم که همیشه با احترام با آدم بر خورد می کنه.) منم که اصولا بدون وجود علی نمی تونم ترانزیستورو از کلنگ تشخیص بدم یک کم نقاشی کشیدم تو ورقه و بلند شدم که ورقه رو بدم بهش.(کم مونده بود پای ورقه بنویسم آیدین پنج ساله از تهران!!!) بعد گفتم استاد ببخشین، آمادگی امتحان نداشتم که ایشونم نه گذاشتن و نه ورداشتن گفتن : معلوم بود آمادگی ندارید. بالا خره باید شروع کنید به خوندن. اینو که گفت انگار یه سطل که چه عرض کنم یه بشکه دویست لیتری آب یخ ریختن رو سر من. کاسه کوزه مو جمع کردم و زدم بیرون.

حالا فردا با چه رویی سر کلاس مدارش برم آخه؟ از شانس ما فردام کوئیز مدار داریم از بخش تبدیل لاپلاس که اصلا نمی دونم لاپلاسو با کدوم قاف می نویسن. خدا خودش به خیر بگذرونه.

اینو آیدین در ساعت ۰:۰۳ نوشت.



پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002