یکشنبه، ۴ آوریل ۲۰۰۴
می رم سر کلاس کلانتری، یه نئاندرتال می شینه بغل دستم.
می رم سر کلاس لطیفی، یه نئاندرتال می شینه بغل دستم.
می شینم تو تاکسی، یه نئاندرتال می شینه بغل دستم.
می رم سر کلاس ابوتراب، یه نئاندرتال می شینه بغل دستم.
می رم سر کلاس اردبیلی، یه نئاندرتال می شینه بغل دستم.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۵۳ نوشت.
۶ نظر به “”
آوریل 5th, 2004 20:44
فهمیدم امید زندی رو میگی…
آوریل 6th, 2004 10:51
اينك انسان!
آوریل 6th, 2004 21:19
حالا توي نكبت كه خيلي خوشگلي و جز انسانهاي ثانويه محسوب مي شي كجا رو گرفتي؟؟؟؟
آوریل 6th, 2004 21:57
امید جون، من جات بودم یه ضربه احساساتی به این یارو می زدم !
آوریل 7th, 2004 9:36
man age jaaye omid boodam dige hich vaght kenaret nemineshastam….:P
آوریل 8th, 2004 5:04
منم يه نئاندرتال سر مدار واسط پهلوم مسشينه كه اگه يه ريز قر نزنه من ميفهمم استاد چي ميگه .