پنجشنبه، ۶ ژوئن ۲۰۰۲
و اما من تمام دو روز تعطیلم را به فکر کردن گذراندم. آخ که چقدر کار سختی است وقتی عادتت به آن را از دست داده باشی. فکر کردن درباره خودم. درباره دیگران، درباره تو، گذشته، حال، آینده، ایدئولوژی، عرفان، موسیقی، موهام، هدفم، فلسفه وجودیم، مسیرم……
و جقدر سخت است که انسان بدینسان خود را خالی بیابد….
و این منم که دوباره از فردا قاطی جماعت می شوم و فکر کردن را از یاد می برم.
راستی این منم؟
من بدین حد پوچم؟
من تا این حد روزمره ام؟
این منم که شما می بینید؟ یا روح خبیثه ای که در من حلول کرده؟ روحی مادی، روزمره، الکی خوش، …. روحی که از آن من نیست. پس من کجایم؟ در کدامین بدبختی حلول کرده ام؟ بدبختی که باید تاب همه مصائب مرا بیاورد.
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۱۷ نوشت.