مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

چهارشنبه، ۱۳ فوریه ۲۰۰۲     

این متن زیر رواز وبلاگ یه آقای دیگه ای برداشتم.(اصلا نمی دونم میشناسمش یا نه ولی به هر حال هردومون سولوژنو میشناسیم پس من با یه واسطه حسابی میشناسم)(منظورم این نیست که سولوژن خیلی حسابیه اگه منظورمو نمی فهمین ببخشین ولی خوب من نمیتونم اینجا درس ریاضی بدم).به هر حال اینم اون متن(با بعضی تغییرات جزیی) :
واژه “مازوخيست” را كه شنيده ايد؟ (اگرنشنيده ايد، يعنی “جنون خودآزاري”، كه براي موارد خيلي حاد به كارمي رود.)
خب حالافكر مي كنيد اين واژه از كجا آمده است؟ يك آقايي بوده است به اسم ” ساخر مازوخ ” و رفتارهاي اين آقا آنقدر منحصر به فرد و به زعم بقيه بيمارگونه بوده است كه توانسته است بيماري خودآزاري را تا ابد به اسم خود نامگذاري كند!
اگربا يك نفر كه به “مازوخيسم” مبتلاست، روبرو شويد، به عمق مشكلات رواني كساني كه اين بيماري را دارند، پي مي بريد. حالا فرض كنيد خود ” ساخر مازوخ ” چه موجودي بوده است، كه توانسته است اين بيماري ـ در آن زمان جديد ـ را خلق، و به اسم خود ثبت كند.
خب هيچ دختری دوست دارد يك نفر مازوخيست عاشقش شود؟ اما يك خانمي بوده است به اسم” واندا دو دونايف ” كه اولين مازوخيست دنيا نصيبش شده است، يعني خود ساخر مازوخ ، بيچاره واندا دو دونايف. بله، خانم دونايف خيلي تلاش كرد كه از دست اين مازوخ مازوخيست نجات پيدا كند، و نمي دانم آخر سر توانست يا نه؟
اما گويا مجموعه اي از نامه هاي ردو بدل شده بين ساخر مازوخ و واندا دو دونايف وجود دارد كه منتشر هم شده است. (اين نامه هاـ به جز همين يكي ـ به فارسي ترجمه نشده اند، اگر كسي از متن انگليسي يا آلماني سراغي دارد، برايم ميل بزند، ممنون). اين نامه ها خيلي بيش از آنكه در علم روانشناسي مهم باشند، در علم جامعه شناسي (و در مبحث قراردادهاي اجتماعي) اهميت دارند، زيرا بعضي ازآنها نمونه هاي منحصر به فردي از قراردادهاي ديگرگونه بين دو انسان هستند !
حالا يكي از قراردادهارا بخوانيد. در اين قرارداد خانم دونايف ظاهرا مي خواسته هر جور شده از دست اين آدم مازوخيست راحت شود اما………………… :
بخوانيد:
قرارداد بين واندا و ساخر
ـ برده من، شرطهاي قراردادي كه تحت آن شرطها شمارا به عنوان برده قبول مي كنم و در كنارم به آزارتان مي پردازم به قرار زيراند:
انصراف مطلق از نفس خويش.
بي ارادگي مطلق در برابر من.
شما دردستهاي من ابزاري هستيد كه كوركورانه از تمام دستورات من بي چون و چرا اطاعت خواهيد كرد.
اگر فراموش كنيد برده من هستيد و از تمام دستورهاي من اطاعت نكنيد حق خواهم داشت به هر نحوي كه دلم بخواهد شمارا مجازات كنم، بي آنكه جرات كوچكترين اعتراضي را داشته باشيد.
هر عمل خوب و دلپسند از جانب من درباره شما لطفي است از ناحيه من در حق شما، و شما به خاطر آن بايد از من تشكر كنيد.
هيچ كار خطايي هرگز نمي تواند از من سر بزند چون خطا ناپذيرم، در هر صورت هيچگونه تكليفي در برابر شما ندارم.
شما نه پسر، نه برادر و نه دوست من به شمار مي آييد؛ فقط برده اي خواهيد بود كه ارزش خاك پاي مرا هم نداريد. جسم و روح شما به من تعلق دارد و اگر احيانا از اين وضع در رنج باشيد بايد تمام احساسات و تاثراتتان تابع اقتدار فائقه من باشد.
من حق دارم هر كاري كه دلم مي خواهد با شما بكنم، بدترين ستمها را به شما روا دارم، حتي اگر شمارا مثله كنم بايد بي شكوه و شكايت ، آن را تحمل كنيد. بايد مثل يك برده براي من كار كنيد و اگر بسيار ثروتمند بشوم و شما را در فقر و فاقه نگهدارم، شمارا به زير لگد بگيرم، بايد بي زمزمه كوچكترين اعتراضي پاهاي مرا بوسه باران كنيد.
هر وقت دلم بخواهد شما را اخراج مي كنم ولي شما كوچكترين حقي در ترك من نداريد، و اگر فرار كنيد به من اين حق و اختياررا داده ايد كه شما را تا سر حد مرگ شكنجه دهم و هر نوع شكنجه اي را كه غير قابل تصور باشد درباره شما اعمال مي كنم.
خارج از من شما هيچ حساب مي شويد، براي شما من همه چيزم؛ زندگي شما، خوشبختي شما و شادي شما منم.
بايد هر كاري را كه از شما بخواهم چه خوب باشد و چه بد، انجام دهيد، اگر از شما بخواهم جنايتي مرتكب شويد، در اطاعت از دستور من بايد جنايتكار شويد.
شرافت شما، مثل خون شما، روح شما، قدرت كار كردن شما به من تعلق دارد. من فرمانفرماي شما، صاحب زندگي و مرگ شما هستم.
اگر نتوانيد تاب سلطه مرا بياوريد و زنجيرهايتان برايتان سنگيني كند، بايد خودتان را بكشيد؛ هرگز آزاديتان را به شما پس نخواهم داد.
واندا دو دونايف

ـ با اتكا به شرافتم، متعهد مي شوم برده خانم واندا دو دونايف كاملا به همان ترتيبي كه ايشان از من خواسته اند باشم و بي هرگونه اعتراضي، تسليم هر دستوري باشم كه ايشان مقرر خواهد فرمود.
ساخر مازوخ

خب خوبی این متن این بود که حداقل فهمیدم مازوخیسم ندارم.یعنی هنوز حاضر نیستم یه همچین تعهدی بدم(این برای اثبات کافیه؟)

اینا رو فقط برای تو مینویسم :
ولی یه جور دیگه برده هستم.
اونقدر هست که حاضر نیستم هیچ کاری بکنم که از دستم ناراحت شی.برای همینه که الآن یه ماه هست که دارم با خودم کلنجار میرم که واسه Valentine’s day چیکار کنم.ولی هنوز به نتیجه نرسیدم.
اونقدر هست که بعد ازتو حسابی احساس تنهایی و بی کسی بکنم.
اونقدر هست که شب ولنتین یهو به خودم بیام و ببینم هیچ کسو ندارم.تنهای تنهام. فقط خودم موندم و خودم.میدونی؟ هیچ چیز عظیم تر از تنهایی نیست.
اونقدر هست که آدمو از پا در بیاره. ولی من هنوز هستم.هر چند بزور ولی هنوز سر پام چون هنوز تورو اون دورها می بینم.
ببخشین نمی خواستم بعد از ایمهمه وقت اینجوری شروع کنم ولی چیزی که مدتها تو دلم انباشته شده بود رو دیگه نتونستم نگه دارم.امیدوارم یه روزی منم سر عقل بیام.
عشق یک سوتفاهمه ولی نه از گفتار و رفتار طرف مقابلت بلکه از خودت.
ولنتاین رو به همه عشاق عزیز تبریک می گم.

اینو آیدین در ساعت ۲۰:۱۱ نوشت.



پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002