مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


چهارشنبه، ۱۷ دسامبر ۲۰۰۸

بعد از سه روز حضور تو یگان مربوطه، به این نتیجه رسیدم که باید توانایی های پیچوندن خودم رو تقویت کنم. چون با وجود پیچوندن بیشتر از 25 درصد زمان، می بینم که هنوز هم جای بیشتر از اینا هست.

[۴ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۰ نوشت.

تو این مدت تنها هنرم این بوده که یه کم کتاب خوندم.
“بیوتن” به نظرم فوق العاده بود. قبول دارم که یه مقدار بایاس شده بود، ولی مگه قراره همیشه همه داستان ها بی طرف باشن؟ بماند که بایاس اون قدر نبود که با یه متن بنیادگرایانه طرف باشی یا حتی احساس کنی نویسنده روی بعضی مسایل تعصب کورکورانه داره. بازی رضا امیرخانی با کلمه ها و مفاهیم، به سه زبون فارسی و عربی و انگلیسی بی نظیر بود. انگار که کلمات مثل خمیر تو دستش بودن. کلا روی حساب خاطره بدی که از “ارمیا” داشتم با شک و تردید کتاب رو شروع کردم، ولی در نهایت نظرم کاملا عوض شده بود.
“ها کردن” هم کلا خوب بود. مدل روایت پیمان هوشمندزاده رو دوست داشتم. ضمنا درست جایی که احساس می کنی کتاب داره برات تکراری و خسته کننده می شه، دوباره اوج می گیره.
“پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد” هم یکی از کتاب های خوب براتیگان بود به نظرم. ترجمه حسین نوش آذر هم بی تاثیر نبود.
در مجموع هر سه تا کتاب توصیه می شه.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۱ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۶ دسامبر ۲۰۰۸

اخیرا چند جا دیدم که روی در و دیوار شعار “جاوید شاه” نوشتن. این که یکی به هر دلیلی بخواد با یه نظام سیاسی مخالف باشه قابل درک هست، ولی جاوید دادن برای شاه مرده رو نمی فهمم.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۶ نوشت.

سن که بالا می ره قاعدتا باید تجربه و ماجراهای تعریفی زندگی آدما بیشتر بشه. پس چه جوریه که به نظر میاد پیرمردا نهایتا پنج تا خاطره از زندگی دارن و به تناسب موقعیت یکی از اینا رو تعریف می کنن و هر کدومش رو اقلا پونزده بار تعریف می کنن؟

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۴ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱۳ دسامبر ۲۰۰۸

یکی از چیزایی که تحمل آموزشی رو آسون می کرد، روحیه جمعی گروهان بود که انگار هیچ چیز سیستم نظامی رو به رسمیت نمی شناختن. از ورزش صبحگاهی گرفته که موقع دویدن به جای “ای لشگر صاحب زمان”، “یار دبستانی” می خوندیم تا نشستنمون که تا روز آخر هم کسی نتونست مجبورمون کنه نظامی بشینیم و تا به فرموده دستور “بشین” صادر می شد، همه راحت ولو می شدن کف زمین.
***
یکی دیگه از این موارد خدا رو شکر تیم چهار نفره یه دست و هم عقیده ای بود که از روز اول تشکیل دادیم و تا روز آخر حسابی هوای همدیگه رو داشتیم. واقعا آدم قدر دوست خوب رو تو این شرایط می دونه.
***
همیشه فکر می کردم تا جایی که می شه مقید به بهداشت نیستم و لب مرز مریضی زندگی می کنم. تو آموزشی فهمیدم ده برابر این هم می شه غیربهداشتی زندگی کرد و زنده موند.
***
صبح اولین روزمون تو پادگان جدید، سگک کمربندم کنده شد و افتاد تو چاه مستراح. نتیجتا وقتی امیر فرماندهی پادگان داشت برامون سخنرانی می کرد بلکه گروهان مارو بترسونه و به راه راست هدایت کنه، بین عجایب المخلوقات و غرایب الموجوداتی که تو عمرش نمونه اش رو تو پادگانش ندیده بود، یه نفر هم بود که موقع فرمان خبردار دو دستی شلوارش رو گرفته بود که نیفته!

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۶ نوشت.

فرهاد بیچاره. دلم برات می سوزه. “کودکانه”ات شده موسیقی متن نماآهنگ سی سالگی انقلاب. هشتاد درصد این سی سال که زنده بودی چقدر گذاشتن صدات در بیاد؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۴ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۰ دسامبر ۲۰۰۸

آموزشی بالاخره تموم شد. هشت نه روز آخر واقعا پدرمون دراومد. بخش بزرگش به باربری گذشت. درواقع انگار از نهاجا به نحاجا که نیروی حمالی ارتش باشه منتقل شده بودیم. ولی بدتر از فشار فیزیکی این بود که خیلی ماهرانه با اعصابمون بازی می کردن، شایعه و بلاتکلیفی غوغا می کرد. به هرحال هرجور بود گذشت ولی فکر کنم اعصابم چند درجه تقویت شده باشه.
***
تو سربازی ارزش های آدم عوض می شه. اگه تا دیروز می خواستی بهترین باشی، اینجا فقط می خوای بدترین نباشی. یا دقیق تر بگم عضو پنج درصد ضعیف نباشی. یعنی خیلی راحت از خیر تشویق می گذری و فقط به تنبیه نشدن قناعت می کنی.
***
محیط آموزشی تمام لایه های شخصیت آدما رو کنار می زنه و اون اساسی ترین و واقعی ترین خصوصیاتشون رو نشون می ده. تو محیطی که اکثریت به طرز وحشتناکی خودخواه و فرصت طلب می شن، گاهی حالم از این لایه مسئولیت شناس و به فکر بقیه بودن خودم به هم می خورد.
***
در نهایت دوره عجیبی بود. تجربه ای بود که مطمئنم دیگه هیچ جا تکرار نمی شه. با این که خیلی سخت گذشت، ولی نمی تونم بگم از تجربه اش پشیمونم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۱ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002