مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


شنبه، ۳۰ آوریل ۲۰۰۵

When no-one else can understand me
When everything I do is wrong
You give me hope and consolation
You give me strength to carry on.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۱۱ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲۹ آوریل ۲۰۰۵

یارویی که 8086 رو طراحی کرده دلش خوش بوده. خیال می کرده خدای پروسسورها رو ساخته. با اون ترکیب پایه ها و باس و آدرس دهی و چیپ های جانبی احمقانه اش.
فقط من نمی فهمم چرا intel بعد از این قضیه ورشکست نشده و الآن سی ساله که داره طراحی های مسخره اش رو گسترش می ده!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۸ نوشت.

یه جایی تو معارف خوندیم که آدم مواقع احتیاج یاد خدا می افته. اگه بخوایم خدا رو اینجوری تعریف کنیم به نتایج زیر می رسیم:
هروقت گرسنه می شی اول می ری سراغ یخچال. پس رفریجراتوس عنوان خدای گرسنگان رو کسب می کنه. یا توالتیوس، می شه خدای آدمایی که هرلحظه ممکنه بترکن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۲۵ نوشت.

“مردم فکر می کنند عقل آدمی در سرش است و واقعا هیچ چیز این قدر دور از حقیقت نیست. عقل را باد با خود از دریای خزر می آورد.”
نیکولای گوگول – یادداشت های یک دیوانه

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۲۴ نوشت.

قدما می گن: “دنیا دار مکافاته”. چقدر به این حرف اعتقاد دارین؟ راستش من اصلا به مکافات معتقد نیستم، تو دنیا یا هر جای دیگه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۸ آوریل ۲۰۰۵

زنگ زده بودم به یکی از دوستان. مامانش برداشت گفت خونه نیست، با فلانی رفته بیرون. می شناسیش؟ نزدیک بود بپرسم همونی که آدرس وبلاگش فلانه؟!
زندگی بدجوری مجازی شده.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۴۱ نوشت.

And you can’t believe what it does to me
To see you cryin’

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۳۴ نوشت.

I hate to look into those eyes
And see an ounce of pain.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۲۷ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۲۷ آوریل ۲۰۰۵

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار میسر نشود، یار کجاست؟

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۵۲ نوشت.

دارم تو دفترای خاطراتم دنبال یه جمله می گردم ولی پیداش نمی کنم. فکر کنم باید کم کم دیجیتالشون کنم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۱ نوشت.

همسایه ها رو آب بدیم
سلام گلدونا رو جواب بدیم!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۳۹ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۶ آوریل ۲۰۰۵

این جور که بوش میاد، بازار از فال حافظ پاکتی اشباع شده. دیشب یه فال جدید دیدیم که هیچ ربطی به حافظ نداره. روی پاکتش نوشته: “فالنامه انبیا پیش بین”، متنش رو هم چون دفعه اولی بود که همچین چیزی می دیدم، عینا اینجا می نویسم:
” ای صاحب فال بدان و آگاه باش که فال حضرت سلیمان (ع) به فال تو آمده است این نیت که کرده ای بسیار خوبست کارت بالا گیرد و اگر نیت پیوند داری بکن مبارک است انشاا… اگر بنای شراکت داری آن هم خوب است و مدعا تو برآید و مهمات تو به خیر گردد و از غم و اندوه فارغ شوی و از پهلوی دوست به تو هدیه رسد و سفر کردن هم خوبست و چنان می نماید که از امروز تا هشت روز دیگر مطلبت برآید، در نماز کوتاهی مکن و خیرات بده و دعای چهار قل را با خود را نگه دار تا از شر دشمن و جمع بلاها محفوظ باشید.”
آخرش هم نوشته: “به پاس احترام به نام انبیا (ع) که در این فال آمده است خواهشمند است از زیر دست و پا انداختن یا در سطلهای زباله جدا خودداری فرمائید.”
خلاصه که تجربه جدیدی بود. کلا هم نوآوری طرف، قابل تحسینه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۱ نوشت.

اینم رکورد راه انداختن کولر. ششم اردیبهشت!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۲۸ نوشت.

آخه یه آدم چقدر می تونه از خود راضی باشه. برگشته می گه از ترم دیگه “طراحی مدارات RF” ارائه می شه که اونایی که اون موقع هستن، سعی کنن حتما درس رو بردارن. چون واقعا ارزشمنده. البته این که می گم به این خاطر نیست که من درس می دما! به این دلیله که هیچ دانشگاه دیگه ای همچین درسی نداره.
بزمجه! تو آزمایشگاهت رو یه جوری اداره کن که همه از دستت فراری نباشن، این مسخره بازیا پیشکش.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۲۷ نوشت.

خیلی خوشمان اومد. قاضی پرونده لیلا مافی گفته اگه یه زن و مرد به جرم زنا دستگیر بشن و یکی از طرفین انکار کنه و یکی دیگه اقرار، و هیچ مدرک دیگه ای هم نداشته باشیم، هم انکار و هم اقرار پذیرفته می شه. یعنی یک نفر تبرئه می شه و اون یکی مجازات!
بعدم که ازش ایراد منطقی گرفتن، گفته این مسائل به من قاضی مربوط نیست، حقوقدان ها باید جواب بدن!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۲۴ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۲۴ آوریل ۲۰۰۵

هاه! این درد مسخره به پای راستم هم رسید. پوریا اعتقاد داشت که می دونه چیه. اسمش یه چیزی بود تو مایه های سیاتل (یا سیامک، یا سیستماتیک) ولی باید قبول کرد که اطلاعات پوریا از پزشکی، به اندازه اطلاعات من از قدرته (یعنی بی نظر نیستم، ولی احتمال چرت بودن نظرم هم زیاده)

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۴ نوشت.

یکی دیگه از خانزاده های نفرین شده مرد. این یکی از اون نسلی بود که اسم شناسنامه ایشون، “خان” داره. متاسفانه هیچ وقت ندیده بودمش، ولی شنیده ها نشون می ده که شاهکاری بوده در نوع خودش. فقط از اجاره املاکش تو ارومیه حداقل ماهی ده میلیون تومن درآمد داشته. می گن چند وقت پیش دیدنش که وضع دندوناش خیلی افتضاحه، ازش پرسیدن چرا نمی ری دکتر. گفته آخه خرجش زیاده!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۶:۴۳ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲۳ آوریل ۲۰۰۵

یادش به خیر. دکتر یزدی هروقت می خواست از کتاب فارسی پیش دانشگاهی ایراد بگیره، می گفت: “ورداشته نوشته ناچشیده جرعه ای از جام او، عشقبازی می کنم با نام او. آخه من عشقبازی رو برای بچه ها چی معنی کنم؟!”

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۰ نوشت.

دیدن پدر و مادرای بچه به بغل جلوی بیمارستان علی اصغر، که وقتی با بچه اشون صحبت می کنن لبخندشون گم نمی شه، آدمو به زندگی امیدوار می کنه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۴۷ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲۲ آوریل ۲۰۰۵

Whatever happens I’ll leave it all to chance
Another heartache another failed romance.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۰۹ نوشت.

یه بخشی از پروژه کارآموزیم این بود که یه جزوه بیست صفحه ای VHDL بنویسم، که نفر بعدی دیگه سراغ کتابا (که تو این زمینه واقعا پراکنده ان) نره و بتونه با خوندن اون جزوه، کار خودشو در حد مورد نیاز راه بندازه.
الآن که برای پروژه لیسانسم درگیر VHDL شدم، دارم جزوه رو می خونم و یکی در میون خودم رو دعا می کنم و به خودم فحش می دم. چون واقعا کار آدم رو راه می اندازه، ولی نثرش یه جوری از آب دراومده که بیشتر شبیه مریخی شده تا فارسی!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۲ نوشت.

می گفت: “از وقتی که سیستم caller ID راه افتاده، نسل مزاحم تلفنی ورافتاده. تنها ابلهی هم که زنگ می زنه و وقتی گوشی رو بر می داری قطع می کنه، دوست پسر خواهرمه!”
همی دودستی بر سر کوفتیم و همی خندیدیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۸ نوشت.

IEEE Computer Society نامه فرستاده که آیدین جان، درد و بلات بخوره تو سرمون. بیا سی دلار ناقابل بده که عضوت کنیم!
حیف که نمی دونم زکی به انگلیسی چی می شه، وگرنه براشون توضیح می دادم که یادم نرفته که IEEE همون دزدیه که دفعه آخر با خیال راحت پول منو خورد، بعدم گفت ایران تحریم شده و هیچ سرویسی بهت نمی دیم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۱ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۱ آوریل ۲۰۰۵

دیروز امتحان دکترا بود توی دانشکده. کلی به امتحان دهنده های عزیز خندیدیم. همه با کت و شلوار اومده بودن سر امتحان. لابد می خواستن بگن ما از اول تو کت و شلوار به دنیا اومدیم. من که می دونم که به خاطر عشق دانش نیست که دارن امتحان می دن. فقط می خوان فردا که رفتن خواستگاری، خانواده عروس کلی ذوق کنن. بعدشم با مدرک بالاتر، یه ذره حقوقشون بیشتر می شه.
باید ببری اون یارو رو که با پنج کلاس سواد، می ره عراق و اسیلوسکوپ دست دوم از مردم می خره و می اندازه عقب وانت و میاد ایران و ده برابر قیمت خرید، می فروشه بهشون نشون بدی. یه سریشون بیخیال درس خوندن می شن، یه سری هم افسردگی حاد می گیرن.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۴۳ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۲۰ آوریل ۲۰۰۵

بیچاره پاپ های این دوره و زمونه. پونصد سال پیش کافی بود پاپ کسی رو تکفیر کنه تا طرف دیگه روی زمین امنیت جانی نداشته باشه. ولی الآن اگه پاپ کسی رو تکفیر کنه، یارو می ره برای خودش یه فرقه جدید راه می اندازه و دو برابر پاپ طرفدار جمع می کنه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۶:۴۵ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۹ آوریل ۲۰۰۵

به درستی که بدترین توالت عمومی، آنی است که نصف درش شیشه ای باشد. مشجر بودن شیشه، دردی رو دوا نمی کنه.
یادمه اون جایی که رفته بودیم کنکور بدیم، روی در توالتاش یه سوراخ به قطر تقریبا بیست سانت داشت.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۵ نوشت.

به همین راحتی. یه کشیش می تونه یه شبه پاپ بشه. بعد برای خودش یه اسم جدید دهن پرکن انتخاب می کنه، به این گندگی.
منم که اصولا از قدرت خیلی خوشم میاد. برم یه راهی پیدا کنم که چند سال دیگه یه پاپی، شاهی، چیزی بشم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۲ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۸ آوریل ۲۰۰۵

تن تن خوندین؟! قیافه من شکل راستاپوپولوس نشده؟

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۷ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۱۷ آوریل ۲۰۰۵

کروبی با افخمی مصاحبه کرده و گفته اگه من رئیس جمهور بشم، ماهانه پنجاه هزار تومن به هر ایرانی بالای هجده سال می دم. آدم یاد تیم فوتبال فلامینگوی برزیل می افته که مربیش به خاطر پرحرفی اخراج شده.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۳۷ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱۶ آوریل ۲۰۰۵

با همه این حرفا و همه خستگی من، امروز هر طرف رو که نگاه می کردم، یه چیز قشنگ می دیدم. از کی باید تشکر کنم؟
خودم که می خوام از تو تشکر کنم. با این که امروز اصلا دیده نشدی.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۴۰ نوشت.

به چشمای آدما نگاه نکن. گمراه می شی. دستاشون رو نگاه کن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۲ نوشت.

اگر صدای کلاغ را قارقار بنامیم، ناگزیر صدای طوطی قیرقیر نامیده می شود. کافیه عصرا پنج دقیقه تو حیاط KNT باشی و گوش کنی تا بهت ثابت بشه.
فرضیه: کلاغ و طوطی و قورباغه از یه خانواده هستن.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۴۱ نوشت.

فرق من با آدمیزاد اینه که چیزی رو مخفی نمی کنم. حتی وقتی می دونم که به ضررم تموم می شه. روباز بازی کردن، وقتی طبیعیه که همه روباز بازی کنن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۹ نوشت.

آدم کافیه پنج دقیقه آگهی های تلویزیون های ایرانی اون ور آب رو نگاه کنه تا متوجه بشه که مهم ترین دغدغه بشر امروزی، همانا مو است.
اول می گه بیاین Gillette gel بخرین که خیلی خوبه. بعد یه خانومه میاد و درباره مزایای BRAUN silk epil حرف می زنه. بعد تبلیغ MACH3 Turbo می کنه. بعد دوباره می گه آی خانوما بجنبین که هرکی Venus3 نداره همه آقایون ازش فرار می کنن…
و این ماجرا ادامه داره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۳۸ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۵ آوریل ۲۰۰۵

I’ve got all my life to live
I’ve got all my love to give.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۸ نوشت.

اون روزا، یه بار یه آقایی تو خیابون جلوم رو گرفت. ازم خواست که لبخند بزنم. بعد دعوام کرد که چرا با قیافه اخمو تو خیابون راه می رم. بعد ازم پرسید ساعت چنده و رفت…

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۶ نوشت.

معاون اول دومین مقام رسمی کشور (می شه سومین مقام رسمی کشور؟) می خواد فردا تکلیفاشو تحویل بگیره. ولی فکرم پراکنده تر از اونه که به خاطر جذبه اش هم که شده، بشینم و مساله حل کنم. به جاش دارم با php ور می رم. خوبیش اینه که اکثر زبونای امروزی، یه شباهتای زیادی با C دارن.
نیروهای برتر وجود دارن؟ به کمکشون احتیاج دارم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۴ نوشت.

دایناسور عروس یالا
دامادو ببوس یالا

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۱۶ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۳ آوریل ۲۰۰۵

اون چیزی که باعث تفاوت رفتارای آدما می شه، تفاوت ورودی هاشون نیست، تفاوت تابع انتقال هاشونه. ورودی ها تقریبا برای همه یکسانه.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۲ نوشت.

ماشالا این تکلیفا و پروژه های احمقانه، برای آدم فرصت کار علمی باقی نمی ذارن!
این دکتر هم که وضعش واقعا رقت انگیزه. یه کتاب انگلیسی که دست همه هست رو می خونه و میاد سر کلاس همونا رو روی تخته می نویسه. این نامردا هم که مدام ازش سوال می پرسن، اونم گیر می کنه و هیچ جوابی نداره که بده!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۱ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۲ آوریل ۲۰۰۵

My heart is broke
But I have some glue
Help me inhale
And mend it with you.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۴ نوشت.

همسایه ها یاری کنین تا من اردبیلی پور داری کنم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۳۱ نوشت.

موسیقی بازم عوض شد. این دفعه خیلی طولانی شده بود. سعی می کنم زود به زود عوضش کنم. این یکی Nothing else matters معروف خودمونه که Apocalyptica اجراش کرده. فکر می کنم بعد از آداجیوی آلبینونی اجرای doors، داغون ترین چیزی باشه که شنیدم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۹ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۱ آوریل ۲۰۰۵

تهران برای پیاده روی های شبانه، شهر واقعا ترسناکیه. در ضمن از فقر توالت عمومی هم رنج می بره.
پ.ن. یادم رفته بود که آدما چقدر راحت می تونن از همدیگه دلگیر بشن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۵ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۱۰ آوریل ۲۰۰۵

The finest day
That I’ve ever had
Was when I learned
To cry on command

Love myself
Better than you
I know it’s wrong
So what should I do?

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۶ نوشت.

خب آخه اون استاد با همه نادونیش، حتما یه چیزی می دونه که برای تکلیفاش یه ماه و نیم مهلت می ده. معلومه که نمی تونی دو روزه تمومش کنی. آخرش اگه لیسانس هم بهمون ندن، حداقل چندتا مدرک “برنامه نویسی تحت word” و “ماست مالی تحت simulink” و “شیره مالی تحت MSpaint” بهمون می دن.
یه ضرب المثل چینی هم هست که می گه: “اگه تو pspice نمودارها اون جوری که باید بشه نشد، توی paint حتما می شه!”

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۷ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۹ آوریل ۲۰۰۵

مادربزرگم گفت از صبح تا شب می شینیم و ساکت همدیگه رو نگاه می کنیم.
پدربزرگم گفت آخه همه دروغامون رو به همدیگه گفتیم.
دوباره هردو ساکت شدن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۵ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۸ آوریل ۲۰۰۵

به درستی که عملی از مناسک مسافرکش ها نمانده که با دست فرمان همایونی، اجرا نکرده باشیم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۸ نوشت.

باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد…

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۴ نوشت.

خیر سرمون بعد از عمری نشستیم romance movie دیدیم. اونم آخرش دختره افتاد مرد و اشکمون رو دراورد. اون وقت من می گم ژانر مورد علاقه من اکشنه، همه چپ چپ نگام می کنن.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۴۵ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۷ آوریل ۲۰۰۵

از سر پیمان برفت، با سر پیمانه شد…

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۳۳ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۵ آوریل ۲۰۰۵

آخه آزمایشگاهی که پروژه لیسانس فرید باشه و مسئولش بنی باشه و جزوه اش رو آقای “غیث غیث” نوشته باشه و اولین ترمی باشه که ارائه شده، معلومه که چی از آب در میاد. عجب غلطی کردیم برداشتیما!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۲ نوشت.

ببین توروخدا. هفته اول اسفند یه مشت تکلیف برامون تعیین کردن. تاریخ تحویلش هم بلافاصله بعد از تعطیلات نبوده و اولی رو باید فردا تحویل می دادیم. اون وقت من تازه الآن نشستم ببینم اصلا موضوع درس چیه، که بعدش برم سراغ پیک شادی!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۱ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۴ آوریل ۲۰۰۵

خسته ام. جامعه انسانی چیز مسخره ایه. دوست دارم واسه خودم زندگی کنم.
تو غار برو نیستم، ولی بالای درخت که می تونم برم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۹ نوشت.

چند دقیقه پیش، تلفنی تهدیدم کردن که منو می دزدن. سه بار پشت سر هم زنگ زد. یه آقایی بود که لهجه داشت. نمی دونم کجایی، ولی ترکی و مشهدی و اصفهانی و یزدی و لری نبود. ادعا می کرد اسمش سیاح می باشد و از کرج زنگ می زنه. به من هم می گفت پسر جون! بدبختانه caller ID ندارم، شماره اش رو نمی دونم. ولی مخابرات باید بتونه شماره اش رو پیدا کنه.
اینا رو گفتم که اگه یه وقت واقعا منو دزدیدن، یه سرنخایی داشته باشین.
پ.ن. هرکی فکر می کنه دارم خالی می بندم، خیلی خره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۵ نوشت.

invis برو
invis بیا
که گربه شاخت نزنه!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۴ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲ آوریل ۲۰۰۵

حالا چرا خونی بود؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۰ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱ آوریل ۲۰۰۵

اینحوری که بوش میاد، جناب پاپ داره زرتشون قمصور می شه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۵ نوشت.

یه سوال: توی رفراندوم، جمهوری اسلامی برای تائید شدن به چند درصد آرای مردم احتیاج داشت؟
یه سوال دیگه: اگه رای نمی اورد، تکلیف چی بود؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۲۷ نوشت.

And when the time has come
I will look back and see
Peace on the shoreline
That could have been me.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۰۴ نوشت.

بابا ماشالا به این جماعت دوستان سحرخیز. همین امروز ساعت یازده، به دونفرشون زنگ زدم که هردو با تلفن من بیدار شدن!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۰۳ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002