مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


جمعه، ۲۸ فوریه ۲۰۰۳

جانوسپا!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۸ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۷ فوریه ۲۰۰۳

Oh, sister! am I not, a brother to you?

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۵ نوشت.

این قضیه تب، از کجا ایجاد می شه؟ یعنی زد و خورد خونین گلبولای سفید و میکروبا، اینهمه اصطکاک ایجاد می کنه؟

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۴ نوشت.

If he brings you happiness
Then I wish you both the best
It’s your happiness
That matters most of all
But if he ever breaks your heart
If the teardrops ever start
I’ll be there
Before the next teardrop falls

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۳ نوشت.

به قول همشهری محترممون که براش جک ساختن: “من توانایی ندارم!!”

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۲ نوشت.

اینو یادم رفت بگم: کافیه عکس یه قلعه انگلیسی رو ببینم تا دیوونه بشم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۱ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۲۶ فوریه ۲۰۰۳

چند سال پیش که از حال و هوای اساطیر یونانی بیرون اومدم، رفتم سراغ طبقه اشراف انگلیس. شیفته اش بودم، هنوزم هستم. هیچ وقت بدم نمی اومده که یه لردی باشم تو زمان ویکتوریا! حتی بدم نمیاد که روی Scone بشینم و تاج امپراطوری بریتانیا رو بذارن روی سرم، بعدشم عصامو بدن دستم، اونوقت من بقیه خانواده سلطنتی با یه کالسکه سلطنتی از کلیسای وست مینستر تا کاخ ویندسور، از بین جمعیت عبور می کنیم. چه کنم که چندان امکان پذیر نیست!!!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۴ نوشت.

خیلی لذت بخشه که وسط “آن دو” سعی کنی بشینی، ولی صندلی زیرت نباشه و طبیعتا ولو بشی کف رستوران.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۳ نوشت.

صبح داشتم فکر می کردم اگه یه بلایی سرم بیاد و بیفتم گوشه بیمارستان، دوروبریا چه عکس العملی نشون می دن، خب هنوزم نفهمیدم!

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۲ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۵ فوریه ۲۰۰۳

Oh, sister, when I come to knock on your door,
Don’t turn away, you’ll create sorrow.
Time is an ocean but it ends at the shore
You may not see me tomorrow.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۰ نوشت.

اوه اوه. معتمدی کاندیدای شورای شهر شده. ببین دیگه چه خرتوخریه. تو ائتلاف نمی دونم چی چی، شرکت کرده. یه عکس دسته جمعی هم انداختن که معتمدی با چادر نشسته تو عکس! تازه اسمشم نوشته: دکتر مهنوش معتمدی آذری!!! تو لیستشون یه مشتم مهندس بود، اگه معتمدی دکتر بشه، لابد مهندساشون در حقیقت سیکل دارن!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۹ نوشت.

تا اون سر دنیا رفتیم، پیت حلبی درست کردیم و برگشتیم. من جدا نمی دونم آخه این شروورا کی ممکنه به درد آدم بخوره. به من چه که یه کانال ساز چه جور موجودیه. تازه اگرم یه وقت لازم بشه، این همه دم و دستگاه رو از کجا باید گیر بیارم که بخوام یه وجب کانال درست کنم؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۸ نوشت.

هاها، فکرشو بکنین یه موقعی حمید کلی آدم حسابی بوده واسه خودش. حمید خان! پدرش بسوزه!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۷ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۴ فوریه ۲۰۰۳

میوه فقط نارنگی
توالت فقط فرنگی
جیگر! چقدر ملنگی
وای وای وای، در برم
تا نخوردم اردنگی!!!
****
آدم خوبه لوطی باشه
تیکه باید سوتی باشه
“نفس” توی قوطی باشه
وای وای وای، در برم
طرف می خواد منو بکنه تو قوطی!!!
****
آیدین چقدر الاغه
عوضش تو چقدر خوبی
– آره خودمم همین نظرو دارم
وای وای وای، چه تفاهمی
میای باهم تیریپ بذاریم؟!!!
****
قال حمید: کسی به فکر خل ها نیست
دیگه هیچ کس به فکر هم نوع نیست
آآآآآآآآه، خل های جهان متحد شوید.
****
خل اگر ما نشود تنهایست
خل اگر ما نشود خویشتنست
****
یاد یه ضرب المثلی افتادم
همون که وقتی با دائیم بشینم
مادربزرگم بهمون می گه
گویشش مشهدیه
“مست! بجی که دیوونه اومد!”
بجی یعنی در برو
****
آاااااه، جورابهایم بو می دهند
جورابهایم سوراخند
مگر جوراب سوراخ هم بو می دهد؟
به قول مامانم، جوراب سوراخ، جوراب مهندسیه
احتمالا اگه هم سوراخ باشه هم بو بده
دیگه جوراب دکتری می شه
****
دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگه، تنگه
ولی جدا برای کی؟
مگه من کسی رو دارم؟ چمیدونم برای کی!
لابد برای خودم
****
گیو می اِ ویسپر
اند گیو می اِ سای
گیو می اِ کیس بیفور یو
تل می گودبای
****
پاشو کاسه کوزه تو جمع کن
خرس گنده نامهربون دیوونه!
حالا من دو دقیقه حواسم پرت شد
تو باید همه جا رو به گند بکشی؟
****
آآآآآآه مادر
قنداقم کجاست
همه جا را گند زده ام
با افکارم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۵ نوشت.

هر کی می گه، باید انتظار شنیدنم داشته باشه. طبق قانون بقای گفت و شنود، هرکی می شنوه، این حق براش محفوظه که جواب بده. ولی من از این به بعد تاجایی که بتونم از حقم استفاده نمی کنم، سعی هم می کنم چیزی نگم که کسی مجبور به استفاده از حقش بشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۰ نوشت.

نیما! خدا لعنتت کنه! تو عمرم فکر نمی کردم یه همچین شرووری رو تایپ کنم. آخه این یاره دیگه آخرشه. حالا این یکی رو داشته باش، ببین زم جون چی گفته:
محمدعلی زم از مسئولان خواست تا سومین جمعه محرم هر سال (سالروز ازدواج حضرت علی و فاطمه زهرا) را به نام روز عشقو محبت نامگذاری کنند. تا جوانان نیازی به گرامی داشتن مدل غربی این روز (ولنتاین) نداشته باشند. وی افزود: ولنتاین اسلامی راه می اندازیم تا ارزش دوستی و خانواده پایدار گردد!
اولا: تاریخ قمری همینجوریشم پرت و پلاس، چه برسه به اینکه بخوای سومین جمعه ماه محرم هر سال رو پیدا کنی!!!
دوما: این یارو انگار جدی جدی می خواد رئیس جمهور بشه.
سوما: ما که بخیل نیستیم، بذار برگزار بشه، بلکه این دفعه یه شاخه گل اقلا رسید به ما!!!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۲۹ نوشت.

آهای سمن و هما!
تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.
بهای این اشغال گری رو با خونتون خواهید پرداخت. من بالاخره شما رو می اندازم بیرون و جای خودم رو از شما پس می گیرم.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۲۸ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲۲ فوریه ۲۰۰۳

حوصله درس خوندن ندارم. ابریشمیان گفته می خواد فردا کوئیز بگیره ازمون. می دونم که احتمال همچین چیزی، از یک در میلیون هم کمتره، ولی می ترسم همون یک بار، فردا باشه!!! به هر حال حوصله خوندنشو ندارم.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۱ نوشت.

سیما! یه چیزی برات نوشتم که بعدا، وقتی که وقتش بشه می دم به خودت که بخونیش. با همه اینا این دفعه امیدوارم هیچ وقت، وقتش نشه. فقط نوشتمش که بعدا یه مدرکی داشته باشم که بگم این قضیه رو پیش بینی کردم. یکی از معدود دفعاتیه که دعا می کنم پیش بینیم غلط از آب در بیاد.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۰ نوشت.

Don’t get up gentlemen
I’m only passing through

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۸ نوشت.

پاورچین امشبو دیدین؟ همیشه همینجوری بوده. درست دست می ذارن رو نقطه ضعف ما. باحالیش اینه که بعدشم ادعا می کنن خیلی از ما احساساتی تر و دل رحم ترن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۷ نوشت.

What I’ve felt what I’ve known
never shined through in what I’ve shown
Never be, Never see
won’t see what might have been

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۶ نوشت.

امروز آسمونم مثل من دلش گرفته بود. رفتم نشستم تو حیاط. منتظر شدم بغضش بترکه که منم همراهیش کنم. ولی اون ابله خیال کرد داغم، اونقدر فوت کرد که تبدیل شدم به یه قندیل. به من چه؟! خودش یه همراه درست و حسابی رو از دست داد!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۵ نوشت.

من می گم حموم سالی دو دفعه کافیه، یه دفعه نزدیکای عید، یه دفعه دیگه هم اوایل پاییز. البته به شرطی که حسش باشه. ولی خودم می گه آدم باید هر سه روز یه بار بره حموم. اینجوری می شه که من روزدرمیون می رم حموم. (اگه می خواین بدونین این نتیجه چه جوری بدست اومده، فرمول مقاومت معادل دوتا مقاومت موازی (در اینجا مقاومت در برابر کثیفی) رو یادتون بیارین.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۴ نوشت.

Day after day,
Our love turns gray,
Like the skin on a dying man.
And night after night,
We pretend it’s all right,
But I have grown older,
And you have grown colder,
And nothing is very much fun, anymore.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۳ نوشت.

من اون آدم بده تو قصه هام. همه اینو می دونن به جر خودم. چون هر قدرم که منفی باشم، نسبت به خودم مثبتم. هر قدرم ناچیز باشم، نسبت به خودم یک می شم، خدا می شم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۲ نوشت.

Mother, do you think she’s good enough,
For me?
Mother, do you think she’s dangerous,
To me?
Mother will she tear your little boy apart?
Ooooowaa Mother, will she break my heart?

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۱ نوشت.

من که چیزی نمی خوام، اونقدر خواسته هام کمه که اصلا به حساب نمیاد. هیچ روزی هم از روز قبل بیشتر نیست. ولی نمی دونم چرا بازم عالم و آدم خساستشون تو براورده کردن اینا گل می کنه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۰ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۰ فوریه ۲۰۰۳

I’m a-thinkin’ and a-wond’rin’ all the way down the road
I once loved a woman, a child I’m told
I give her my heart but she wanted my soul
But don’t think twice, it’s all right

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۰۰ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۹ فوریه ۲۰۰۳

بعد از دو هفته کار با لپ تاپ، اولین چیزی که به چشم می خوره، تحدب صفحه مانیتورته!!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۰۷ نوشت.

آخ جون کامپیوترم بالاخره درست شد. دست اصغر درد نکنه. واقعا که آخر مرامه. فقط حیف که گاهی وقتا یه کارایی می کنه که ارزش مرامشو از بین می بره.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۰۶ نوشت.

ديشب: خستگي+ تب+ سردرد+ يه مشت مسكن= خواب راس ساعت هشت و نيم!!!
حدود دو سالي مي شد كه قبل از ساعت دوازده نخوابيده بودم، تجربه جالبي بود!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۶:۲۷ نوشت.

مكانيك؟ خاكسفورد؟ سر تا ته جاده چالوس اينقدر منو خسته نكرده بود كه ديروز خسته شدم. يه ترم ديگه بايد اين راهو برم و بيام!!!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۶:۲۶ نوشت.

خيلي با تيريپ خودم حال مي كنم!!!(منظورم اون تيريپ نيستا، اين يه تيريپ ديگه اس. تيريپ هم مثل چولومبه معاني بسياري داره!!!)

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۶:۲۵ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۷ فوریه ۲۰۰۳

منتظر بيانيه جديد بسيجم. هموني كه احتمالا فحشاش حول ما مي گرده!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۷ نوشت.

يه همسايه اهوازي داريم كه زندگيش تو اهوازه، فقط دخترش كه دانشجوئه مونده تهران. يه همسايه ديگه داريم كه محضرداره، از اينايي كه به همه مي گه برادر يا خواهر، البته به من مي گه عموجون!!! الآن مي گفت عموجون اينجا شده كمپ مجردي! خاك بر سرمون با اين شعورمون! با اين فرهنگمون كه بايد به كار همه كار داشته باشيم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۶ نوشت.

مي خواستم يه چيزي بنويسم. ديدم اول و آخرش مي شه مثل همين كه سياوش گفته.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۵ نوشت.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۹ نوشت.

اين يارو كلاس الكترونيك 2 رو با ديكته پاتخته اشتباه گرفته. اون يكي كت تنگ مي پوشه و دگمه هاشو تا ته مي بنده، كم مونده بود دگمه هاش دونه دونه كنده بشه و بخوره تو سر و صورت ما. اون يكي ديگه سه ساعت جون مي كنه كه تعريف سيستم خطي رو بگه، خوب بود هممون بلد بوديم وگرنه حسابي گمراه مي شديم. اون يكي هم كه ديگه يه موجي واقعيه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۸ نوشت.

اين يكي رو خودم تو بابلسر ديدم: “شركت فني و مهندسي سوزان روشن مازندران”!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۷ نوشت.

“دايره” رو ديدم. خوشم نيومد ازش. فيلم چرتي بود. تقريبا مطمئن شدم اين خارجيا دوست دارن به بدبختياي ما جايزه بدن. تقريبا مستقل از زن بودنشون بود. بيشتر مشكل اين فرهنگ خراب شده اس.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۶ نوشت.

و اما تو! تو يك Random selector هستي با يك Clock pulse چهار ماهه!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۵ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱۵ فوریه ۲۰۰۳

دوستي كي آخر آمد؟ دوستداران را چه شد؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۷ نوشت.

حوصله وجود ندارم. فعلا مهمترين بخش وجودم قلمبه شده و درد مي كنه!!!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۳۳ نوشت.

حتي دريغ از يه شاخه رز زرد. اينجوري نمي تونم بگم حتي يه نفر يادش بوده كه منم وجود دارم و اتفاقا چه آدم مزخرفي هم هستم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۰ نوشت.

مي خواستم ديروز اين دوروبر و كلا دوروبر خيلي چيزا و خيلي آدما نباشم. خب نبودم. به همين راحتي.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۹ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۰ فوریه ۲۰۰۳

Didn’t mean to make you cry
If I’m not back again this time tomorrow
Carry on, carry on, as if nothing really matters
Too late, my time has come
Sends shivers down my spine
Body’s aching all the time
Goodbye everybody – I’ve got to go
Gotta leave you all behind and face the truth

[۵ نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۱ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۹ فوریه ۲۰۰۳

khoobish ine ke too in khoone hame adamo dark mikonan. boghz kardam neshastam ye gooshe, oomadan be man migan: kherse gonde ke vase ye computer gerye nemikone!!! yeki nist bege alan ke sahle, oon moghe ke ye vajab boodam, vase atarim gerye nekardam, hala biam gerye konam?

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۳ نوشت.

belakhare terkid, dige be salamati hatta boot nemishe. maloom nist che margeshe. be jahannam khial karde bikhialesh misham, hala ke injoori shod, shode bendazamesh door systemo avaz mikonam. mordeshoor. haminam moonde bood, harchi badbakhtie yeho dare mirize saram.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۹ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۷ فوریه ۲۰۰۳

فقط خدا کنه، اون رضوی که الآن تو منچستره اشتباه نکرده باشه. وگرنه هفته دیگه که بیاد ایران، دیگه حسابی حالمو می گیره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۱۳ نوشت.

ولم کنین، حوصله ندارم. کمتر چیزی به اندازه جریمه شدن، برای گناهی که نمی دونی چیه، آدمو داغون می کنه.
I’ve done my sentence
but commited no crime.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۱ نوشت.

نمی دونم چرا همش یادم می ره، آبی که از یه فواره میاد، اوج می گیره، وقتی به بلند ترین نقطه رسید، سرازیر می شه، می ریزه. قاطی بقیه می شه و دیگه هیچی.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۰ نوشت.

Will some woman in this desert land,
Make me feel like a real man?
Take this rock and roll refugee.
Ooo Babe, set me free.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۹ نوشت.

حسادت، حس مسخره ایه. آدمو به هیچ جا نمی رسونه، چه خوب، چه بد.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۴۰ نوشت.

روشنک برام ایمیل فرستاده. آآآآخ جون. از بس که من تنبلی کردم بالاخره اون سکوتو شکست. روشنک یه فامیل دوره که تو خونواده بی در و پیکر ما، نزدیک حساب می شه. خیلی نزدیک. با وجود اینکه هفت سال اختلاف سن داریم، ولی وقتی بچه بودم همیشه به عنوان یه هم بازی خوب برام تعریف شده بود، حالام یه دوست خوب. شاید بشه گفت بعد از بابام دومین کسی بود که باعث می شد من به برق علاقه مند بشم. الآن دیگه داره تز دکترای Optoelectronics اش رو می نویسه و به لطف برادر انقلابی احمقمون (بن لادن) نزدیک دو ساله که ندیدمش. چون کافیه که از آمریکا خارج بشه تا برادر ضدانقلاب احمق ترمون (دبلیو بوش) دیگه راهش نده. خیلی دلم براش تنگ شده. کلا از جنگ متنفرم، به هر دلیلی که می خواد باشه. به هز حال امیدوارم زودتر از دست این احمقا خلاص بشیم. بازم ممنون روشی جان.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۹ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۶ فوریه ۲۰۰۳

مامان و بابام رانندگی منو قبول ندارن، منم در عوض رانندگی اونا رو قبول ندارم. مساله اینه که اونا زورشون بیشتره.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۹ نوشت.

the old man then prepares
to die regretfully
that old man here is me

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۳۱ نوشت.

تقصیر خودمه! از اول نباید بهشون رو می دادم. حالا دیگه همش می خوان سوارم بشن. اشیا رو می گم. به نظر من اشیا حس دارن، یا حداقل دل دارن. نمونه اش اون ساعتم بود که تا یه ساعت جدید گرفتم، از کار افتاد. حالام نوبت کامپیوترم شده، از اون هفته که صحبت عوض کردن سیستمو شروع کردم، تا حالا همش قاطی می کنه، حالیش نیست این جوری منو بدبخت می کنه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۳۰ نوشت.

یا من عوض شدم و خودم نفهمیدم، یا بقیه عوض شدن! به هر حال تو این دو روزه، با حرفایی که به نظر خودم خیلی عادی بودن، سه نفر( که اتفاقا خیلی هم نزدیک حساب می شن) رو به شدت عصبانی کردم از دست خودم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۷:۲۹ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۵ فوریه ۲۰۰۳

And please remember that I never lied
And please remember
how I felt inside now honey
You gotta make it your own way
But you’ll be alright now sugar
You’ll feel better tomorrow
Come the morning light now baby

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۰ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۴ فوریه ۲۰۰۳

من که دیگه عقلم قد نمی ده. یه نفر هست که…. بیخیال هزاران نفر هست اصلا، به من چه!
فقط می دونم الآن مغزم درست کار نمی کنه، اگه دودکش اینهمه قلیون کشیده بود، دیگه مغزش کار نمی کرد، چه برسه به من!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۴ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۳ فوریه ۲۰۰۳

ساعتی…..

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۲ نوشت.

بادبانا رو بکشین!
خیلی روز خسته کننده ای بود، بینهایت خسته کننده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۲ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۲ فوریه ۲۰۰۳

“همه مشکل همین جاس. نمی شه یه جای قشنگ و آرامش بخش پیدا کرد چون همچین جایی وجود خارجی نداره. می شه تصور کرد که همچین جایی هست، ولی وقتی به اونجا می ری و حواست نیست، یکی یواشکی میاد و درست بغل گوشت می نویسه “دهنت رو…”.یه بار امتحان کن. حتی فکر کنم وقتی بمیرم و ببرنم تو قبرستون و چالم کنن و یه سنگ قبر هم برام درست کنن که روش نوشته “هولدن کالفیلد” و سال تولد و وفاتم رو ذکر کردن، زیرش هم نوشته “دهنت رو…”. درواقع مطمئنم که این طوری می شه.”
– ناتوردشت، جی دی سالینجر

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۲ نوشت.

می دونین رسوندن یه جنازه از دانشکده تا خونه چقدر سخته؟ وقتی که مجبور باشی سوار تاکسیش کنی، تو تاکسی دوتا آشنا باشن که نباید از جنازه باخبر بشن، تو خونه همه باید فکر کنن به خاطر انتخاب واحد بوده که جنازه مونده رو دستت.
************************
اگه این یارو یه حرف درست حسابی تو عمرش زده باشه همینه:
و دوست
نردبانی است
که نجات از گودال را
پا بر گرده او می توان نهاد.
کاش می تونستم بعد از بیست سال اینجوری به قضیه نگاه کنم.
************************
همتون خوب توجه کنین! می دونین چه کسی در برابر شماست؟ حمال مخصوص حاکم بزرگ، میتی آیدین!!!
************************
I know it’s hard to keep an open heart
when even friends seem out to harm you
but if you could heal a broken heart
wouldn’t time be out to charm you

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۱ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱ فوریه ۲۰۰۳

If I had to lose a mile
If I had to touch feelings
I would lose my soul
The way I do

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۲ نوشت.

تلفن اتاقو از پریز کشیدم. اگه کسی کارم داشت، بهتره نداشته باشه، چون من کاری با کسی ندارم.

[۴ نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۰ نوشت.

الآن یادم افتاد، مهسا کجا بود امروز؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۲ نوشت.

حاضرم شرط ببندم هرکی دیگه بود تاحالا بریده بود. بسه دیگه. مرامی بسه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۱ نوشت.

افسوس بر من
گوهر خود را فشاندم
در پای بتهایی که باید می شکستم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۵ نوشت.

کاش می فهمیدم دکتر و آفریدون این ترم چه غلطی می کردن که این ریختی ریدن به انتخاب واحد. ااااااااااااااااااه. احمقا!

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۴ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002